;

فارسی هشتم -

درس4 فارسی هشتم

hana 801

فارسی هشتم. درس4 فارسی هشتم

سلام بچه ها لطفا میشه یه انشا با صدای باران برام بگید با وجود پنج حس معلمون خیلی سخت گیره لطفاً تاج میدم

تبلیغات

جواب ها

جواب معرکه

در یک شب تاریک و طولانی ، یکی از شهر های کوچک لندن ناگهان در برابر یک طوفان شدید قرار گرفت. بارانی که از ابرهای تاریک فاش شده بود، به روی خیابان ها و خانه ها می تاخت و ترقه های آسمان را به طور وحشتناک نور میداد. در این شب تاریک، آرامش اهالی شب به ناگواری طبیعت میل شد. همه به ترس حجم زیادی از باران، باد و صدای طوفان فراخوانده شده بودند. یک صدای دیگر گوش ها را فرا خواند. صدایی زیبا و در عین حال آشنا و ناشناخته که در میان همه این وحشت جای پیدا کرده بود.همه از این صدا متعجب شده بودند. اما کسی نمی‌دانست که این صدا از کجا می آید؟ پیرمردی با چشمان پر از ترس و شگفتی از دکانش بیرون آمد و به سوی میدان اصلی شهر مراجعه کرد. باد و باران، جلوه خاصی از خود نشان می‌داد. پس از گذشت مدتی، همه به سوی مرکز شهر هدایت شدند تا این سروصدای عجیب را بشنوند، اما هیچکس چیزی نمی‌دید. به نظر میرسید این سروصدا از هیچ جایی نمی آمد. با این حال، درون هرکسی احساسی عجیب به وجود آمده بود، احساسی که آنها را به سمت مرکز جاده ها هدایت می‌کرد. با گذشت زمان، اهالی شهر در برابر رویا و واقعیت گیج شده بودند. صدای باران در مرزهای میان واقعیت و خیال راه یافته بود. اما این درواقع چیزی بیشتر از یک رویای ساده بود.کسانی معتقد بودند این صدا نشانه یک افسانه قدیمی بود، افسانه ای که هر صدای باران را به شیوه خاصی دوباره احیاء می‌کرد. اما کسان دیگر معتقد بودند که این صدا نشانه ای از خشم طبیعت است و نشانه ای از اینکه این طوفان، نشانه ای از سوگواری طبیعت است. با این حال، اتفاقی به وقوع پیوست که خودش یک راز بود. اهالی شهر ناامید به نظر میرسیدند؟ یک جوان به نام آدرین از همه سریعتر به مرکز شهر حرکت کرد. او به دنبال راز این صدا بود و با گام های سریع به سمت دورترین نقطه شهر رسید. 4وقتی به مقصدش رسید، یک سنگر خیره کننده را در برابر خود دید‌. سنگری که به نظر می‌رسید دیواری بین درهای دنیا و دنیایی دیگر بود. سنگری که روی سرش نوشته شده بود:' جایی که باران پایان یابد، قصه ای جدید آغاز می‌شود. ' آدرین با دلبستگی و باور به داستان های قدیمی به سمت در حرکت کرد. وقتی در را باز کرد، صدای باران را آنجا پیدا کرد. اما این بار، صدای باران نشان می‌داد که حتی در تاریک ترین لحظات هم همچنان می‌توان امید داشت. آدرین با گرفتن دستی، از در دنیای جدید وارد شد. دنیایی که رنگین کمانش از امید و شادی شکل گرفته بود. دنیایی که هیچ طوفانی نمی‌توانست زیبایی و خوشبختی اش را از بین ببرد. از آن لحظه به بعد آن شهر به شهری از عشق و امید شناخته شد و هرگز کسی داستان زیبای صدای باران و راز آن را فراموش نکرد 《امیدوارم خوشت بیاد♡》

پرفروش‌ترین گجت سال 2024

هولدر با چرخش 360 درجه که کف قیمت بازار به حراج گذاشته شده، فقط ۲۹۹ تومان! واردکننده مستقیم این هولدر هست و پرداختش رو درب منزل می‌تونین انجام بدین. تا موجودی دارن سفارش بدین

سوالات مشابه